جدول جو
جدول جو

معنی شش کلکی - جستجوی لغت در جدول جو

شش کلکی(شَ / شِ کِ لِ)
شش انگشتی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شش انگشتی و شش انگشت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ کَ کی)
آش کشک فروش، آلوده به آش کشک، در تداول خانگی، بی سروپا
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ کُ)
زردک بری را گفته اند و ششقاقل معرب آن است و با حذف شین دوم شقافل نیز گویند و مربای آن معروف است. (از آنندراج) (از انجمن آرا). رجوع به شقاقل و ششقاقل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ ضِ)
هر چیزی که دارای شش پهلو باشد، (اصطلاح هندسه) کثیرالاضلاعی که دارای شش پهلو باشد. کثیرالاضلاع مسدس. شش پهلو. رجوع به مادۀ شش پهلو شود
لغت نامه دهخدا
(شِ بُ)
تیره ای از ایل قشقایی (جغرافیای سیاسی کیهان ص 79). یکی از طوایف ایل قشقایی ایران و مرکب از شش هزار خانوار است که مسکن آنها در سرحد چهار دانگه است که عبارت از آس پاس و کوشک زرد و کوه سفید و نمدان باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی